آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره

آرتین عشق مامان و بابا

اولین سوپ خوشمزه

آرتین جون اولین سوپش رو در 5 ماه و 14 روزگی نوش جان کرد.   سوپ مرغ و سبزیجات مواد لازم: مرغ: به اندازه یک قوطی کبریت هویج: 1 عدد سیب زمینی: 1 عدد کوچک جعفری و گشنیز خرد شده: 1 قاشق غذاخوری آب: ترجیحاً تصفیه و جوشیده شده 1 پیمانه   طرز تهیه: تمام مواد ذکر شده را درون ظرفی ریخته و باهم میپزیم سپس آنها را میکس کرده و به فرزند دلبندمان میدهیم تا نوش جان کند. (به همین راحتی)             ...
25 مهر 1391

اولین سینه خیز آرتین

اولین سینه خیز آرتین عزیز در 5 ماه و 13 روزگی اتفاق افتاد. الان که دارم این مطلبو مینویسم آرتین جون لالا کرده آخه امروز گل پسری سینه خیز رفته بخاطر همین حسابی خسته شده   قربونش برم که امروز کلی منو بابا عباس ذوق کردیم. نفس مامان روز به روز که بزرگتر میشه کارهای جدید یاد میگیره. ...
21 مهر 1391

روزت مبارک نفس مامان

روز جهانی کودک به همه کودکان عزیز و دوست داشتنی مبارک.   این شعر رو خاله فاطمه (دوست مامان معصومه) تقدیم کرده به آرتین جان بمناسبت روز جهانی کودک   روز جهاني كودك مبارك     حق دارم چرا بگویم و جواب بشنوم . حق دارم در قبال خود مسئول باشم .                                                           &...
16 مهر 1391

اولین غذای آرتین

شروع غذای آرتینی دقیقا زمانی بود که گل پسری وارد 6ماهگی شد. (یعنی 91/6/8 ) دیگه احساس کردیم شیر تنها پسریو سیر نمکینه که از لعاب برنج کمک گرفتیم. اتفاقاً آرتین خیلیم خوشحال شد و خیلی خوب ازش استقبال کرد. توی عکسهاش هم مشخصه. نفس مامان داره روز بروز برزگ و بزرگ تر میشه . عزیز دلم خیلی دوست دارم و دلم واسه این روزها تنگ میشه.         ...
12 مهر 1391

سومین مسافرت آرتین جان

سومین مسافرت آرتین عزیز به مشهد مقدس بود. صبح روز چهارشنبه مورخ 91/6/22 بهمراه دایی مصطفی، مامان جون، بابا جون و داداش حسین (پسردایی آرتین جون) حرکت کردیم. بعد به قم که رسیدیم دایی علیرضا، زن دایی و داداش امین به ما ملحق شدن.   و اما آرتین جون در مسافرت به روایت تصویر...........   شب اول در جمکران موندیم و آرتین جون تو چادر لالا کرده...   حمام رفتن آرتین در هتل بعد ار 2 روز خستگی راه....   آرتین در حرم امام رضا و تو بغل زن دایی      آرتین و بابا عباس در بازار بین المللی مشهد    اینم آرتین جونی که تو کالسگه خوابش برده ...
7 مهر 1391

چکاب 5 ماهگی

من و بابا عباس آرتین جون رو روز یکشنبه (91/6/12) بردیم پیش آقای دکتر احمدزاده متخصص کودکان واسه چکاب. اول وزن پسریو گرفت بعد هم گفت بخوابونش روی تخت تا معاینه اش کنم. نفس مامان هم عین ی پسر خوب ساکت خوابید و فقط به آقای دکتر نگاه میکرد. بعد گوشهاشو چک کرد بعد هم گلوشو. گفت ی خوره گلوش چرک داره. اونوقت واسش دارو نوشت. که گل پسری داره داروهاشو سر ساعت میخوره که ایشالله زود زود خوب بشه. بعد مامان معصومه ازش پرسید که آرتین جونی انگشتشو ی چند وقتی میشه که میخوره آقای دکتر هم گفت خوب بذار بخوره چیکارش داری عیبی نداره.   امید مامان ایشالله که همیشه تنت سالم و لبت خندون باشه ...
16 شهريور 1391

اولین بازار آرتین

عزیز دل مامان دیروز (91/6/12) بهمراه مامان معصومه، بابا عباس و دایی مصطفی رفت خرید. ابتدا رفتیم فروشگاه فرخ رخ ی کم خرید کردیم بعدش رفتیم بازار کاوه تو خیابان طالقانی ی دوربین دیجیتالی canon خریدیم تا لحظه به لحظه گل پسری رو عکس بگیریم. امید مامان ایشالله همیشه جیب بابا عباس پر پول باشه و هر روز هر روز ما رو ببره خرید و تو هم هر چی دلت میخواد و دوست داشتی بخری.   ...
12 شهريور 1391

بزرگتر شدن پوشک آرتین جان

سایز پوشک پسر مامانی امروز بزرگتر شد. شده پوشک رنگ بنفش یعنی شماره 3 این نشون میده که نفس مامان داره روز به روز بزرگ و بزرگتر میشه. چقدر زود 5 ماه گذشت................. عزیز مامان، امید زندگیم از یک طرف خیلی خوشحالم که داری بزرگ میشی و از یک طرف هم دلم واسه این روزها تنگ میشه روزهایی که وقتی انگشتم را در دستت میفشاری آرامش عجیبی به من دست میدهد. روزهایی که با نگاهت چنان به من خیره میشوی که دگر هیچ از دنیا نمیخواهم. روزهایی که وقتی با لبان زیبایت به من لبخند میزنی احساس میکنم بهترین مادر دنیا هستم. روزهایی که از شیره جانم مینوشی و در آغوشم چنان معصومانه به خواب میروی، خداوند را هزاران بار سپاس می...
11 شهريور 1391

مامان ذوق زده

آ رتین، نفس مامان تو امروز حسابی منو دوق زده کردی . وقتی از خواب بیدار شدی و قطره ویتامینتو خوردی مامان جون اومد پیشت تا باهات بازی کنه بعدش تو رو به پهلو خوابوند، اونوقت تو پسر گلم خودت رفتی رو شکم. البته چند وقتی بود که با کمک میرفتی روی شکم ولی امروز خودت رفتی و خیلی خوب و قشنگ گردنتو نگه داشتی.  منم حسابی قربون صدقت رفتم و بوسه بارونت کردم عزیز دلم   اونوقت سریع ازت ی عکس گرفتم. ...
9 شهريور 1391